دوستان
دوستان
جمعه 25 مرداد 1392برچسب:, :: 20:18 ::  نويسنده : سحر


صدايابFall 24th: I was born yesterday Yesterday, I fell in love And yesterday was the day Which I died Fall 25th: Today, I'll born At noon, I'll fall in love And at sunset I will die till_ Fall 26th That you take birth inside me, I'm talking to you, lovers autumnal love And _then It wont be fall anymore
جمعه 25 مرداد 1392برچسب:, :: 18:47 ::  نويسنده : سحر


صدايابFall 24th: I was born yesterday Yesterday, I fell in love And yesterday was the day Which I died Fall 25th: Today, I'll born At noon, I'll fall in love And at sunset I will die till_ Fall 26th That you take birth inside me, I'm talking to you, lovers autumnal love And _then It wont be fall anymore
دو شنبه 10 تير 1392برچسب:, :: 17:24 ::  نويسنده : سحر

 1.دو طفلان مسلم چند نفر بودند؟نام پدرشان چه بود؟

2.اسب سفید رستم چه رنگی بود؟نام صاحبش چه بود؟

3.نادر شاه چیست و چرا؟

4. 124000 پیامبر را با رسم شکل نشان دهید و توضیح دهید.

5.آقا محمّد خان قاجار را فقط نام ببرید.


صدايابFall 24th: I was born yesterday Yesterday, I fell in love And yesterday was the day Which I died Fall 25th: Today, I'll born At noon, I'll fall in love And at sunset I will die till_ Fall 26th That you take birth inside me, I'm talking to you, lovers autumnal love And _then It wont be fall anymore
سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, :: 15:37 ::  نويسنده : سحر

 های بانو ......

شوخی نکن.......

چشم خسته بسته می شود...

قلب خسته می ایستد.........

زنبیل پیر زنی را بردم که هیچ نمی شناختمش.............

گفت:(( به خانوم سلام برسان......

با تو صمیمی بود...........

که می گفت :((خانوم؛

بانو؟

بعد از آن دیگر با زنبیل ندیدمش.....

...

بوی رفتن می دهی..

در را باز می گذارم......

وقتی برو که گنجشک ها و ستاره ها خواب اند....

...

کسی را می شناسی که .........

شیشه  ی شکسته ی پنجره ای را بند بزند؟

پیش از آن که بروی .......

پیش از آن که بشکند........

......

می ترسم از سگ همسایه ......

دنبالم میکند........

یکی از همین قفس من برایش بساز .

تا آدم شود.....

........

های بانو ..بانو .....بانو .... بانو جان.........

فقط همین......

های بانو از ظهر تا غروب طول می کشید ..........

دشتی را شخم زدم تا دفنش کردم..........

بد عادت شده بود.........

گاهی جلوتر از من راه می رفت......

سایه ام می گویم بانو .....

که خواب دیده بود تو به دیدارش آمده ای ........

...............

هر شب که می خواهم بخوابم ........

می گویم..........

صبح که آمدی با شاخه ای گل سرخ وانمود می کنم که هیچ دلتنگ نبودم.........

صبح که بیدار می شوم ......

می گویم.........

شب با چمدانی بزرگ می آید........

و دیگر نمیرود.......

............

کشتی های عاشق سوت میکشند..........

مردان عاشق آه.............. 

طعمشان یکی است...........

..........

های بانو !

خواب دیدم در کوچه ها راز هایم را می فروشند....

لبخند می خرند..........

راست است که می گویند:

(( لبخند در خواب شگون ندارد؟......

......

پا برهنه تا کجا دویده ای ؟

که این همه گل شکفته است ؟

...........

من و تیر چراغ برق دردمان یکی است ......

شب که می شود ......

سرمان تاریک ......

دلمان پر نور............

صبح که می شود ........

سرمان سنگین .........

دلمان ......

خاموش......

...........

پیچک نگاهم .........

دزدانه تا پشت پنجره ی اتاق تو بالا آمده.........

به کجا خیره شده ای ؟......

باران که بگیرد ..........

تمام پنجره پر از پیچک خواهد بود..........

..............

پای رفتنم را پیش تو گذاشته ام .........

یادت هست .........

که نروم............

حال ......

تو رفته ای..............

با پای من..........

یا پای من رفته است با تو.............

نگران نباش......

پاچه هایم را بالا زده ام ..........

تا فرق میان رعیت و عاشق معلوم نشود.......

..........

باران که می بارد..........

تمام کوچه پر از فریاد من است که می گویم :((

من تنها نیستم ......

تنها منتظرم.........

تنها.......

................

این بار هم که تاول پا ها یم خشک شود .........

دوباره عاشقت می شوم ............

دوباره راه می افتم ..........

دوباره گم می شوم.........

................

کاش مانند کودکی ......

از سقف اتاق مادر بزرگ دوچرخه ای چکّه می کرد..........

تا باقی عمر را همچون کودکی پشت آن سپری کنم..........

.............

سراغ تو را گرفتم.........

خندیدند.....

نمی دانند.......

روی تمام دندان هایشان نام تو حک شده است که می خندند.....

............

لولای شکسته ی در را عوض می کنم..... 

در را باز می کنم.......

می گویم... بانو ! 

خوش آمدی ............

اگر نبودی ..........

در را می بندم........

دوباره باز می کنم.........

.........

درشکه ای می خواهم سییییییییییاااااااااااااااااااه ......

که یاد تو را با خود ببرد...یا نه......

نه.........

یاد تو باشد مرا با خود ببرد.........

............

هر که را از دور می بینم ......

گلویم خشک می شود..........

می تریم نکند اشتباه نگرفته باشم.........

بانو.......

من به دنبال تو می آیم .........

تو هم از من بگریز...........

بگذار ......

دیر تر بمیرم...........

حواسم را پزت نکن.......

باید صدو یکّی ،صدو یکّی نامت را بگویم تا تو بیایی............

بانو 87..........

بانو 88.......

بانو..........

های بانو ......

گفتم 87یا 78؟

های بانو ...بانو ....... بانو.......بانو جان......

بگذریم.....

راستی اگر جایی  بانو را دیدی نشان اش را به من بگو ........

و.........

مرا ببخش که تا پایان عمر به تو حسادت خواهم کرد  که این بار اوّل تو بانو را دیده ای............

                                                                                                     نوشته ای از:کیکاووس یاکیده.........


صدايابFall 24th: I was born yesterday Yesterday, I fell in love And yesterday was the day Which I died Fall 25th: Today, I'll born At noon, I'll fall in love And at sunset I will die till_ Fall 26th That you take birth inside me, I'm talking to you, lovers autumnal love And _then It wont be fall anymore
جمعه 24 خرداد 1392برچسب:, :: 17:42 ::  نويسنده : سحر

شعار دختر های 92: نه روسری نه تو سری حکومت دوست پسری.

شعار پسر های 92 :نه سربازی نه جانبازی بزن بریم دختربازی.

الله یاور ماست 110 دنبال ماست....


صدايابFall 24th: I was born yesterday Yesterday, I fell in love And yesterday was the day Which I died Fall 25th: Today, I'll born At noon, I'll fall in love And at sunset I will die till_ Fall 26th That you take birth inside me, I'm talking to you, lovers autumnal love And _then It wont be fall anymore
یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 10:13 ::  نويسنده : سحر

 می نویسم به یاد روز های انتظار،به یاد لحظه های فراق،به یاد چشم های اشکبار،به یاد سینه های داغدار،به یادصوت های غم،به یاد غروب های دیگر و طلوع حسرت بار..........


صدايابFall 24th: I was born yesterday Yesterday, I fell in love And yesterday was the day Which I died Fall 25th: Today, I'll born At noon, I'll fall in love And at sunset I will die till_ Fall 26th That you take birth inside me, I'm talking to you, lovers autumnal love And _then It wont be fall anymore
یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 1:42 ::  نويسنده : سحر

 

شادی پروانه ایست که هر چه تقلا کنی نمیتونبی آن را بگیری.باید آرام باشی تا وی شانه هایت بنشیند.

شانه هایت پر از پروانه باد...


صدايابFall 24th: I was born yesterday Yesterday, I fell in love And yesterday was the day Which I died Fall 25th: Today, I'll born At noon, I'll fall in love And at sunset I will die till_ Fall 26th That you take birth inside me, I'm talking to you, lovers autumnal love And _then It wont be fall anymore
یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 1:19 ::  نويسنده : سحر

 وقتی می خواهی از یک پل قدیمی رد شوی ،فک نکن که اگه تنها رد شی پل خراب نمیشه ولی اگه با چند نفر رد شی یکی هست که اگه افتادی دستتو بگیره...!

_________________________________________________________________________________________


صدايابFall 24th: I was born yesterday Yesterday, I fell in love And yesterday was the day Which I died Fall 25th: Today, I'll born At noon, I'll fall in love And at sunset I will die till_ Fall 26th That you take birth inside me, I'm talking to you, lovers autumnal love And _then It wont be fall anymore

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 31
بازدید کل : 15016
تعداد مطالب : 8
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content